آنچه از خاطرات می ماند،
فقط یاد کوچه های باران زده نیست.
گاهی پهنه کویری است که صبورانه برایش گریستی.
اما رویت را که بر گرداندی ردپایت را ندیدی.
من سهم کوچکم را می بخشم
به مدعیان دروغین،
به آنانکه دوست تر می داری!
آنانکه همانند باران در خساست نیرنگ ها پاگیر نشدند.
به آنانکه چون کویر بزرگند و عطشان،
من سهمم را می بخشم ؛ که سهمی نداشتم
سهم کوچک من
غزلی باران زده بود که زیر گامهاتان خاک شد.
به آنانکه اولین هستند،
همانها که تا باران بارید، معصومانه تابیدند.
می روم تا بتابند تا خیس نشوند.
باران،
آسمانی را نمی خواهد که هر تکه اش مال کسی باشد...
بالاتر...
پنهانست در من نفرتی که از یاد می رفت
آن طرفِ عمود های پشت سرم،
بی خیال بودم درخیالی فریبنده.
و حالا تک ضربه هایی زهر انگیز ،
خوره می شود به جانم
نمی توانم گامهای محکم تری بردارم.
یاد سبد سیبی افتادم که دست نخورده بود
حرفهایی که نزده بود
احساسی بود اما نه دروغین به کلام
یک نفر آمد ؛
جنون آمیز و بی رحم
سیب را گاز زد
حرفهایش را زد
دوستت دارمهای دروغ،
و حالا چه کسی می گوید می شود از یاد برد؟
از یاد نمی رود حماقت باران
بارشی بی دریغ روی کویر قلبهاتان.
چه ناسپاس گونه گذشتید!
دستهای دعا را بالاتر هم که ببرید
این روزها دیگر باران نمی آید...
عکس هایی از فستیوال سالانه مجسمه های شنی در انگلستان
خوراک های بهاره بخورید سالم بمانید�..
10 نقل قول ارزشمند در مورد سلامتی
تصاویری جدید بازیگران در دومین شب جشن نفس
رمــانتیــک تریــن رستــوران های دنیـــا
هنـــــر و خلاقیــــت با دیــــــوار هـــای شهـــــــــر
244426 بازدید
16 بازدید امروز
68 بازدید دیروز
573 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian